شماره ٢٧٤: از پي تو ز عدم ما به جهان آمده ايم

از پي تو ز عدم ما به جهان آمده ايم
نز براي طرب و لهو و فغان آمده ايم
عشق نپذيرد هستي و پرستيدن نفس
ما ازين معني بي نام و نشان آمده ايم
تا کي از نسبت بي اصل همي لاف زنيم
کز غرور خود بي خود به زبان آمده ايم
مانده در بند زمانيم و زمان ما را نه
در مکانيم نه از بهر مکان آمده ايم
هر کسي راه ازين ره به قدم مي سپرد
ما در اسپردن اين راه به جان آمده ايم