شماره ٢٦٦: تا کي ز تو من عذاب بينم

تا کي ز تو من عذاب بينم
گر صلح کني صواب بينم
شبگير ز خواب سست خيزم
آن شب که ترا به خواب بينم
ياد تو خورم به ساتکيني
جايي که شراب ناب بينم
امشب چه بود که حاضر آيي
تا من به شب آفتاب بينم
تا کي ز غم فراق رويت
جان و دل خود کباب بينم