شماره ٢٦٣: روزي من آخر اين دل و جان را خطر کنم

روزي من آخر اين دل و جان را خطر کنم
گستاخ وار بر سر کويش گذر کنم
لبيک عاشقي بزنم در ميان کوه
وز حال خويش عالميان را خبر کنم
جامه بدرم از وي و دعوي خون کنم
شهري ازين خصومت زير و زبر کنم
يا تاج وصل بر سر اميد برنهم
يا مردوار سر به سر دار برکنم