شماره ٢٢٧: از همت عشق بافتوحم

از همت عشق بافتوحم
پا بسته عشق بلفتوحم
بربود ز بوي زلف عقلم
بفزود ز آب روي روحم
از موي سياه اوست شامم
وز روي نکوي او صبوحم
يک بوسه ازو بيافتم بس
آن بود ز عشق او فتوحم
زان بوسه همچو آب حيوان
اکنون نه سناييم که نوحم
ني ني که برفت نوح آخر
من نوح نيم که روح روحم
آن روز گريخت از سنايي
آن توبه که گفت من نصوحم