شماره ٢٠٦: اي جور گرفته مذهب و کيش

اي جور گرفته مذهب و کيش
اين کبر فرو نه از سر خويش
جز خوب مگو از آن لب خوب
جز خوبي و لطف هيچ منديش
تا دور شدي ز پيش چشمم
عشقت چه غم نهاده از پيش
هر ساعت صبر من بود کم
هر ساعت درد من بود بيش
از کيش و طريقتم چه پرسي
عشقست مرا طريقت و کيش
گفتم بزيم به کام با تو
هرگز نزيد به کام درويش