شماره ١٩٩: بر من از عشقت شبيخون بود دوش

بر من از عشقت شبيخون بود دوش
آب چشمم قطره خون بود دوش
در دل از عشق تو دوزخ مي نمود
در کنار از ديده جيحون بود دوش
اي توانگر همچو قارون از جمال
عاشق از عشق تو قارون بود دوش
اي به رخ ماه زمين بي روي تو
مونس من ماه گردون بود دوش
بي تو دوش از عمر نشمردم همي
کز شمار عمر بيرون بود دوش
چون شب دوشين شبي هرگز مباد
کز همه شبها غم افزون بود دوش