شماره ١٦٩: صبح پيروزي برآمد زود بر خيز اي پسر

صبح پيروزي برآمد زود بر خيز اي پسر
خفتگان از خواب ناپاکي برانگيز اي پسر
مجلس ما از جمال خود برافروز اي غلام
مي ز جام خسرواني در قدح ريز اي پسر
يک زمان با ما به خلوت مي بخور خرم بزي
يک زمان با ما به کام دل برآميز اي پسر
عاشقان را از کنار و بوسه دادن چاره نيست
دل بنه بر بوسه دادن هيچ مستيز اي پسر
گر ز بهر بوسه دادن در تو آويزد کسي
روز محشر همچو خصمان در من آويز اي پسر
گر تواني کرد با ما زندگي زينسان درآي
ور نه زود از پيش ما برخيز و بگريز اي پسر