شماره ١٥٥: هر که او معشوق دارد گو چو من عيار دار

هر که او معشوق دارد گو چو من عيار دار
خوش لب و شيرين زبان خوش عيش و خوش گفتار دار
يار معني دار بايد خاصه اندر دوستي
تا تواني دوستي با يار معني دار دار
از عزيزي گر نخواهي تا به خواري اوفتي
روي نيکو را عزيز و مال و نعمت خوار دار
ماه ترکستان بسي از ماه گردون خوبتر
مه ز ترکستان گزين و ز ماه گردون دون عار دار
زلف عنبر بار گير و جام مالامال کش
دوستي با جام و با زلفين عنبر بار دار
ور همي خواهي که گردد کار تو همچون نگار
چون سنايي خويشتن در عشق او بر کار دار