شماره ١٣٢: روي او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود

روي او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود
قد او سروست اگر بر سرو لالستان بود
گر روا باشد که لالستان بود بالاي سرو
بر مه روشن روا باشد که مشک افشان بود
دل چو گوي و پشت چون چوگان بود عشاق را
تا زنخدانش چو گوي و زلف چون چوگان بود
گر ز دو هاروت او دلها نژند آيد همي
درد دلها را ز دو ياقوت او درمان بود
من به جان مرجان و لولو را خريداري کنم
گر چو دندان و لب او لولو و مرجان بود
راز او در عشق او پنهان نماند تا مرا
روي زرد و آه سرد و ديده گريان بود
زان که غمازان من هستند هر سه پيش خلق
هر کجا غماز باشد راز کي پنهان بود
بر کنار خويش رضوان پرورد او را به ناز
حور باشد هر که او پرورده رضوان بود
هر زمان گويم به شيريني و پاکي در جهان
چون لب و دندان او يارب لب و دندان بود