شماره ١٣١: هزار سال به اميد تو توانم بود

هزار سال به اميد تو توانم بود
هر آنگهي که بيايم هنوز باشد زود
مرا وصال نبايد همان اميد خوشست
نه هر که رفت رسيد و نه هر که کشت درود
مرا هواي تو غالب شدست بر يک حال
نه از جفاي تو کم شد نه از وفا افزود
من از تو هيچ نديدم هنوز خواهم ديد
ز شير صورت او ديدم و ز آتش دود
هميشه صيد تو خواهم بدن که چهره تو
نمودني بنمود و ربودني بربود