شماره ١٠٧: روي خوبت نهان چه خواهي کرد

روي خوبت نهان چه خواهي کرد
شورش عاشقان چه خواهي کرد
مشک زلفي و نرگسين چشمي
تا بدان نرگسان چه خواهي کرد
خونم از ديدگان بپالودي
رنج اين ديدگان چه خواهي کرد
هر زمان با تو يار انديشم
تا تو اندر جهان چه خواهي کرد
نقش آب روان مباش به پاس
نقش آب روان چه خواهي کرد
مژه تيري و ابروان چو کمان
پس تو تير و کمان چه خواهي کرد
دل ببردي و قصد جان کردي
يله کن جان تو جان چه خواهي کرد
زان کمر طرف بر ميان من ست
بار آن بر ميان چه خواهي کرد
اي چو جان و دلم به هر وصلت
وصلت عاشقان چه خواهي کرد
چون سنايي سگي به کوي تو در
نعره پاسبان چه خواهي کرد