شماره ٦٠: چون درد عاشقي به جهان هيچ درد نيست

چون درد عاشقي به جهان هيچ درد نيست
تا درد عاشقي نچشد مرد مرد نيست
آغاز عشق يک نظرش با حلاوتست
انجام عشق جز غم و جز آه سرد نيست
عشق آتشي ست در دل و آبي ست در دو چشم
با هر که عشق جفت ست زين هر دو فرد نيست
شهديست با شرنگ و نشاطي ست با تعب
داروي دردناکست آنرا که درد نيست
آنکس که عشق بازد و جهان بازد و جهان
بنماي عاشقي که رخ از عشق زرد نيست