شماره ٥٢: کار تو پيوسته آزارست گويي نيست هست

کار تو پيوسته آزارست گويي نيست هست
زين سبب کار دلم زارست گويي نيست هست
خصم تو بازار من بشکست و با خصم اي صنم
مر ترا پيوسته بازارست گويي نيست هست
تا به خروارست شکر لعل نوشين ترا
در دلم عشقت به خروارست گويي نيست هست
طره طرار تو دل دزدد از مردم همي
شد يقين کان طره طرارست گويي نيست هست
ماهرويا تا تو کردي رايت صحبت نگون
رايت صبرم نگونسارست گويي نيست هست
بوسه اي را زان لب چون لعل نوشينت به جان
چاکر مسکين خريدارست گويي نيست هست
نرگس خونخوار تو پيوسته خون ريزد همي
نرگست بس شوخ و خونخوارست گويي نيست هست