شماره ٢٢: ما باز دگر باره برستيم ز غمها

ما باز دگر باره برستيم ز غمها
در باديه عشق نهاديم قدمها
کنديم ز دل بيخ هواها و هوسها
داديم به خود راه بلاها و المها
اول به تکلف بنوشتيم کتبها
و آخر ز تحير بشکستيم قلمها
لبيک زديم از سر دعوي چو سنايي
بر عقل زديم از جهت عجز رقمها
اسباب صنمهاست چو احرام گرفتيم
در شرط نباشد که پرستيم صنمها