گفتار (١٠٤)

حکيمي را پرسيدند که چندين درخت نامور که خداي عزوجل آفريده است برومند ،هيچ يکي را آزاد نخوانده اند مگر سرو را که ثمره اي ندارد، گوئي در اين چه حکمتست؟
گفت: هريکي را دخلي معينست و وقتي معلوم که گاهي بوجود آن تازه اند و گاهي بعدم آن پژمرده، و سرو را هيچ از اين نيست و همه وقتي خوشست و اين است صفت آزادگان
بر آنچه ميگذرد دل منه که دجله بسي
پس از خليفه بخواهد گذشت در بغداد
گرت ز دست برآيد چو نخل باش کريم
ورت ز دست نيايد چو سرو باش آزاد