گفتار (٣٠)

نادانرا به از خاموشي نيست وگر اين مصلحت بدانستي نادان نبودي.
چون نداري کمال فضل آن به
که زبان در دهان نگه داري
آدمي را زبان فضيحت کند
جوز بي مغز را سبکساري
خري را ابلهي تعليم ميداد
برو بر صرف کرده سعي دايم
حکيمي گفتش اي نادان چه کوشي
در اين سودا بترس از لوم لايم
نياموزد بهائم از تو گفتار
تو خاموشي بياموز از بهائم
هر که تأمل نکند در جواب
بيشتر آيد سخنش ناصواب
يا سخن آراي چو مردم بهوش
يا بنشين همچو بهائم خموش