گفتار در معني فناي موجودات در معرض وجود باري

ره عقل جز پيچ بر پيچ نيست
بر عارفان جز خدا هيچ نيست
توان گفتن اين با حقايق شناس
ولي خرده گيرند اهل قياس
که پس آسمان و زمين چيستند؟
بني آدم و دام ودد کيستند؟
پسنديده پرسيدي اي هوشمند
بگويم گر آيد جوابت پسند
نه هامون و دريا و کوه و فلک
پري و آدمي زاد و ديو و ملک
همه هرچه هستند ازان کمترند
که با هستيش نام هستي برند
عظيم است پيش تو دريا به موج
بلندست خورشيد تابان به اوج
ولي اهل صورت کجا پي برند
که ارباب معني به ملکي درند
که گر آفتاب است يک ذره نيست
وگر هفت درياست يک قطره نيست
چو سلطان عزت علم بر کشد
جهان سر به جيب عدم درکشد