شماره ٤٣٥: اي سروبالاي سهي کز صورت حال آگهي

اي سروبالاي سهي کز صورت حال آگهي
وز هر که در عالم بهي ما نيز هم بد نيستيم
گفتي به رنگ من گلي هرگز نبيند بلبلي
آري نکو گفتي ولي ما نيز هم بد نيستيم
تا چند گويي ما و بس کوته کن اي رعنا و بس
نه خود تويي زيبا و بس ما نيز هم بد نيستيم
اي شاهد هر مجلسي و آرام جان هر کسي
گر دوستان داري بسي ما نيز هم بد نيستيم
گفتي که چون من در زمي ديگر نباشد آدمي
اي جان لطف و مردمي ما نيز هم بد نيستيم
گر گلشن خوش بو تويي ور بلبل خوشگو تويي
ور در جهان نيکو تويي ما نيز هم بد نيستيم
گويي چه شد کان سروبن با ما نمي گويد سخن
گو بي وفايي پر مکن ما نيز هم بد نيستيم
گر تو به حسن افسانه اي يا گوهر يک دانه اي
از ما چرا بيگانه اي ما نيز هم بد نيستيم
اي در دل ما داغ تو تا کي فريب و لاغ تو
گر به بود در باغ تو ما نيز هم بد نيستيم
باري غرور از سر بنه و انصاف درد من بده
اي باغ شفتالو و به ما نيز هم بد نيستيم
گفتم تو ما را ديده اي وز حال ما پرسيده اي
پس چون ز ما رنجيده اي ما نيز هم بد نيستيم
گفتي به از من در چگل صورت نبندد آب و گل
اي سست مهر سخت دل ما نيز هم بد نيستيم
سعدي گر آن زيباقرين بگزيد بر ما همنشين
گو هر که خواهي برگزين ما نيز هم بد نيستيم