شماره ٤٢٧: من از اين جا به ملامت نروم

من از اين جا به ملامت نروم
که من اين جا به اميدي گروم
گر به عقلم سخني مي گويند
بيم آنست که ديوانه شوم
گوش دل رفته به آواز سماع
نتوانم که نصيحت شنوم
همه گو باد ببر خرمن عمر
دو جهان بي تو نيرزد دو جوم
دوستان عيب و ملامت مکنيد
کان چه خود کاشته باشم دروم
من بيچاره گردن به کمند
چه کنم گر به رکابش نروم
سعديا گفت به خوابم بيني
بي وفا يارم اگر مي غنوم