شماره ٤٠٨: امروز مبارکست فالم

امروز مبارکست فالم
کافتاد نظر بر آن جمالم
الحمد خداي آسمان را
کاختر به درآمد از وبالم
خوابست مگر که مي نمايد
يا عشوه همي دهد خيالم
کاين بخت نبود هيچ روزم
وين گل نشکفت هيچ سالم
امروز بديدم آن چه دل خواست
ديد آن چه نخواست بدسگالم
اکنون که تو روي باز کردي
رو باز به خير کرد حالم
ديگر چه توقعست از ايام
چون بدر تمام شد هلالم
بازآي کز اشتياق رويت
بگرفت ز خويشتن ملالم
آزرده ام از فراق چونانک
دل باز نمي دهد وصالم
وز غايت تشنگي که بردم
در حلق نمي رود زلالم
بيچاره به رويت آمدم باز
چون چاره نماند و احتيالم
از جور تو هم در تو گيرم
وز دست تو هم بر تو نالم
چون دوست موافقست سعدي
سهلست جفاي خلق عالم