شماره ٣٩٠: نه دسترسي به يار دارم

نه دسترسي به يار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آيد
از گردش روزگار دارم
در دل غم تو کنم خزينه
گر يک دل و گر هزار دارم
اين خسته دلم چو موي باريک
از زلف تو يادگار دارم
من کانده تو کشيده باشم
اندوه زمانه خوار دارم
در آب دو ديده از تو غرقم
و اميد لب و کنار دارم
دل بردي و تن زدي همين بود
من با تو بسي شمار دارم
دشنام همي دهي به سعدي
من با دو لب تو کار دارم