شماره ٣٥٣: رفيق مهربان و يار همدم

رفيق مهربان و يار همدم
همه کس دوست مي دارند و من هم
نظر با نيکوان رسميست معهود
نه اين بدعت من آوردم به عالم
تو گر دعوي کني پرهيزگاري
مصدق دارمت والله اعلم
و گر گويي که ميل خاطرم نيست
من اين دعوي نمي دارم مسلم
حديث عشق اگر گويي گناهست
گناه اول ز حوا بود و آدم
گرفتار کمند ماه رويان
نه از مدحش خبر باشد نه از ذم
چو دست مهربان بر سينه ريش
به گيتي در ندارم هيچ مرهم
بگردان ساقيا جام لبالب
بياموز از فلک دور دمادم
اگر داني که دنيا غم نيرزد
به روي دوستان خوش باش و خرم
غنيمت دان اگر داني که هر روز
ز عمر مانده روزي مي شود کم
منه دل بر سراي عمر سعدي
که بنيادش نه بنياديست محکم
برو شادي کن اي يار دل افروز
چو خاکت مي خورد چندين مخور غم