شماره ٣١٦: ساقي سيمتن چه خسبي خيز

ساقي سيمتن چه خسبي خيز
آب شادي بر آتش غم ريز
بوسه اي بر کنار ساغر نه
پس بگردان شراب شهدآميز
کابر آزاد و باد نوروزي
درفشان مي کنند و عنبربيز
جهد کرديم تا نيالايد
به خرابات دامن پرهيز
دست بالاي عشق زور آورد
معرفت را نماند جاي ستيز
گفتم اي عقل زورمند چرا
برگرفتي ز عشق راه گريز
گفت اگر گربه شير نر گردد
نکند با پلنگ دندان تيز
شاهدان مي کنند خانه زهد
مطربان مي زنند راه حجاز
توبه را تلخ مي کند در حلق
يار شيرين زبان شورانگيز
سعديا هر دمت که دست دهد
به سر زلف دوستان آويز
دشمنان را به حال خود بگذار
تا قيامت کنند و رستاخيز