شماره ٢٣٦: توانگران که به جنب سراي درويشند

توانگران که به جنب سراي درويشند
مروتست که هر وقت از او بينديشند
تو اي توانگر حسن از غناي درويشان
خبر نداري اگر خسته اند و گر ريشند
تو را چه غم که يکي در غمت به جان آيد
که دوستان تو چندان که مي کشي بيشند
مرا به علت بيگانگي ز خويش مران
که دوستان وفادار بهتر از خويشند
غلام همت رندان و پاکبازانم
که از محبت با دوست دشمن خويشند
هرآينه لب شيرين جواب تلخ دهد
چنان که صاحب نوشند ضارب نيشند
تو عاشقان مسلم نديده اي سعدي
که تيغ بر سر و سر بنده وار در پيشند
نه چون منند و تو مسکين حريص کوته دست
که ترک هر دو جهان گفته اند و درويشند