شماره ١٧٢: هر آن ناظر که منظوري ندارد

هر آن ناظر که منظوري ندارد
چراغ دولتش نوري ندارد
چه کار اندر بهشت آن مدعي را
که ميل امروز با حوري ندارد
چه ذوق از ذکر پيدا آيد آن را
که پنهان شوق مذکوري ندارد
ميان عارفان صاحب نظر نيست
که خاطر پيش منظوري ندارد
اگر سيمرغي اندر دام زلفي
بماند تاب عصفوري ندارد
طبيب ما يکي نامهربانست
که گويي هيچ رنجوري ندارد
وليکن چون عسل بشناخت سعدي
فغان از دست زنبوري ندارد