شماره ٩٨: گفتم مگر به خواب ببينم خيال دوست

گفتم مگر به خواب ببينم خيال دوست
اينک علي الصباح نظر بر جمال دوست
مردم هلال عيد بديدند و پيش ما
عيدست و آنک ابروي همچون هلال دوست
ما را دگر به سرو بلند التفات نيست
از دوستي قامت بااعتدال دوست
زان بيخودم که عاشق صادق نباشدش
پرواي نفس خويشتن از اشتغال دوست
اي خواب گرد ديده سعدي دگر مگرد
يا ديده جاي خواب بود يا خيال دوست