سوگند

لاله روئي، بر گل سرخي نگاشت:
کز سيه چشمان، نگيرم دلبري،
از لب من کس نيابد بوسه اي،
وز کف من، کس ننوشد ساغري
تا نيفتد پايش اندر بندها
ياد کرد آن تازه گل سوگندها
ناگهان، باد صبا دامن کشان
سوي سرو و لاله و شمشاد رفت
فارغ از پيمان نگشته نازنين
کز نسيمي، برگ گل بر باد رفت
خنده زد گل، بر رخ دلبند او
+کآن چنان برباد شد سوگند او

شهريورماه ١٣٢٨