در نکوهش زن

زخم بر دل رسيد خاقاني
تا خود آسيب بر خرد چه رسد
نقب محنت به گنج عمر رسيد
تا به بنياد کالبد چه رسد
گوئي از باغ جان رسد خبرت
بوئي اي مه نمي رسد چه رسد
چرخ را ز آه من زيان چه بود؟
پيل را از پشه لگد چه رسد؟
از فراش کهن به لات رسيد
تا ازين نو رسيده خود چه رسد
غم رسيد از ترنج تازه تو را
تا ز نارنج دست زد چه رسد
از يکي زن رسد هزار بلا
پس ببين تا ز ده به صد چه رسد
سنگ باران ابر لعنت باد
بر زن نيک، تا به بد چه رسد