در بيان دوستي و دشمني خلق

دوست دشمن گشت و دشمن دوست شد خاقانيا
آن زمان کاقبال بي ادبار بيني بر درت
تا تو دولت داري آن کت دوست تر دشمن تر است
ز آن که نتواند که بيند شاهد خود در برت
پس چو دولت روي برتابد تو را از هر که هست
دوست تر گشت آنکه بود از ابتدا دشمن ترت
دشمن معشوق خود را دوست دارد هر کسي
اين قياس از خويشتن کن گر نيايد باورت
دوست از نزديکي دولت شد اول دشمنت
دشمن از دوري دولت شد به آخر غم خورت