در نصيحت و پند

بترس از بد خلق خاقانيا
وليکن ز بد ده امان خلق را
وفا طبع گردان و ايمن مباش
ز غدري که طبع است آن خلق را
دروغي مران بر زبان و مدان
که صدقي بود بر زبان خلق را
در افعال خلق آشکارا شود
قضائي که آيد نهان خلق را
هم از خلق سر بزرند از زمين
بدي کايد از آسمان خلق را
بد خلق هرچت فزون تر رسد
نکوئي فزون تر رسان خلق را
همه دوستي ورز با خلق ليک
به دل دشمن خويش دان خلق را
ما غم کس نخورده ايم مگر
که دگر کس نمي خورد غم ما
ما غم ديگران بسي خورديم
ديگري نيز بشکرد غم ما
نظام دولت بهراميان رشيد الدين
فلک توئي و زمين ما و ذره نامه ما
به نامه خواستم ابرام داد عقلم گفت
که ذره سوي فلک مي فرستي اينت خطا
کبوتر حرم آمد ز کعبه سعدا
بشاره داد چو دلاله عروس سبا
چو هدهدي که سحر خاست بر سليمان وار
مبشر دم صبح آمد و بريد صبا