در طلب جايزه

صاحبا نو به نو تحيت من
پيش قابوس سرفراز فرست
قطعه اي کز ثنا طرازيدم
به جهان جوي دين طراز فرست
پيش خوان پايه سليماني
سخن مور گرم تاز فرست
نزد محمود شاه هند گشاي
قصه هندوي اياز فرست
حال ذره به افتاب رسان
راز صعوه به شاه باز فرست
منعما پيش کيقباد دوم
از من اين يک سخن به راز فرست
گر مرا ز انتظار پشت شکست
موميائي چاره ساز فرست
جگر از بس جگر که خورد بسوخت
شربت نو جگر نواز فرست
آز من تشنه سخاي تو شد
جرعه ريز سخا به آز فرست
کشت صبر مرا نياز عطات
ديت کشته نياز فرست
سحر بين شعر و شعرها بشکن
کان طلب اقچه سوي گاز فرست
بلبل اينک صفير مدح شنو
گندنا سوي حقه باز فرست
بس دراز است قد اميدم
درع انعام هم دراز فرست
آن عطا کز ملوک يافته ام
عشر آن وقت اهتزاز فرست
آفتابي و من تو را خاکم
خاک را آتشين طراز فرست
به سزا مدحتي فرستادم
سوي من خلعتي به ساز فرست
يا صلت ده به آشکار مرا
يا به پنهان قصيده باز فرست
عقد در، طالبان بسي دارد
گر فرستي به احتراز فرست
عنبر و مشک اگر به کارت نيست
هر دو با قلزم و طراز فرست
سحر بابل گرت پسند نشد
سوي جادوي بي نماز فرست
زر اگر خاتم تو را نسزيد
باز با کوره گداز فرست
يوسفي کو به هفده قلب ارزيد
باز با چاه هفده باز فرست
ناز پرورد بکر طبع مرا
گم مکن با حجاب ناز فرست
چون کبوتر به مکه يابد امن
از عراقش سوي حجاز فرست
خضر عمري حيات عالم را
مدد عمر دير ياز فرست