در مدح شروان شاه منوچهر

عالم جان خاص توست نوبه فرو کوب هين
گوهر دل خاک توست رد مکن اي نازنين
منتظران تواند مانده ترنجي به کف
رخش برون تاز هان، پرده برانداز، هين
کيست ز مردان که نيست تيغ تو را هم نيام؟
کيست ز مرغان که نيست دام تو را هم قرين؟
تاجوران را ز لعل طرف نهي بر کمر
شير دلان را ز جزع، داغ نهي بر سرين
جلوه گر توست چرخ و اينک در کوي تو
مي دود از شرق و غرب آينه در آستين
گوي گريبان تو چون بنمايد فروغ
زرين پروز شود دامن روح الامين
ز آتش دلها صبا سوخته شد سر به سر
تا به سر زلف تو کرد گذر چين به چين
از طپش عشق تو در روش مدح شاه
خاطر خاقاني است سحر حلال آفرين
خسرو اقليم گير سرور ديهيم بخش
مهدي آخر زمان، داور روي زمين