شماره ٢٢٩: ما از عراق جان غم آلود مي بريم

ما از عراق جان غم آلود مي بريم
وز آتش جگر دل پردود مي بريم
در گريه وداع تذروان کبک لب
طاووس وار پاي گل آلود مي بريم
شب ها ز بس که سوزش تب ها همي کشيم
لب ها کبود و آبله فرسود مي بريم
داريم درد فرقت ياران گمان مبر
کاندوه بود يا غم نابود مي بريم
ياري ز دست رفته غم کار مي خوريم
مايه زيان شده هوس سود مي بريم
خونين دلي به صبر سر اندوده وز سرشک
خاکين رخي چو کاه گل اندود مي بريم
گل درد سر برآورد و ما درد سر چو گل
دير آوريم و زحمت خود زود مي بريم
گفتي چو مي بريد ز بغداد زاد راه
صد دجله خون که ديده به پالود مي بريم