شماره ١٣٣: چشم دارم که مرا از تو پيامي برسد

چشم دارم که مرا از تو پيامي برسد
وز مي وصل تو لبم بر لب جامي برسد
پخته و صاف اگر مي نرسد از تو مرا
گه گه از عشق توام دردي جامي برسد
گر رسولان وفا نامه نيارند ز تو
هم به زنهار جفا از تو پيامي برسد
گر نه اي در بر من رغم ملامت گر من
هم به سلامت بر من از تو سلامي برسد
برگذر هست مرا ساخته صد دام حيل
ترسم اي دوست تو را پاي به دامي برسد
عقلم آواره صفت مي بدود در پي تو
گر به کويت نرسد هم به مقامي برسد
در طلب وصل لبت گام زند همت من
تا دل خاقاني از او بو که به کامي برسد