شماره ٢٠٦: تا درين باغ گل افشان نمو گرديدم

تا درين باغ گل افشان نمو گرديدم
رنگي آوردم و گرد سر او گرديدم
جز شکستم ننمودند درين دير هوس
بارها آينه جام و سبو گرديدم
سبزه ام چون مژه ساغر کش سيرابي نيست
زين چه حاصل که مقيم لب جو گرديدم
حيرتم ميبرد از خويش که چون ساغر رنگ
بچه اميد شکستم بچه رو گرديدم
فرصت سلسله زلف دراز است اينجا
من بيک موي ميان تو دومو گرديدم
خامشي هم چقدر نسخه تحقيق گشود
که من آينه اسرار مگو گرديدم
خاک ناگشته زشور من و ما نتوان رست
سرمه جوشيدم و سرکوب گلو گرديدم
چون سحر نيز جهان تهمت جولان منست
نفسي بود که در پرده او گرديدم
خجلت سجده خاک در او کرد مرا
آنقدر آب که سامان وضو گرديدم
پيکرم غوطه بصد موج گهر زد (بيدل)
خوش غبار هوس آن سر کو گرديدم