شماره ٢٥: اي مژده ئي ديدار تو چون عيد مبارک

اي مژده ئي ديدار تو چون عيد مبارک
فردوس بچشمي که ترا ديد مبارک
جان دادم و خاک سر کوي تو نگشتم
بخت اينقدر از من نپسنديد مبارک
در نرد وفا برد همين باختني بود
منحوس حريفي که نفهميد مبارک
هر سايه که گم گشت رساندند بنورش
گرديدن رنگي که نگرديد مبارک
اي بيخردان غره اقبال مباشيد
دولت نبود بر همه جاويد مبارک
صبح طرب باغ محبت دم تيغ است
بسم الله اگر زخم توان چيد مبارک
ژوليدگي موي سرم چتر فراغيست
مجنون مرا سايه اين بيد مبارک
بر بام هلال ابروي من قبله نما شد
کز هر طرف آمد خبر عيد مبارک
دل قانع شوقيست بهر رنگ که باشد
داغ تو بما جام بجمشيد مبارک
در عشق يکي بود غم و شادي (بيدل)
بگريست سعادت شد و خنديد مبارک