انوري را خدايگان جهان
            پيش خود خواند و دست داد و نشاند
         
        
            باده فرمود و شعر خواست ازو
            واندر آن سحر کرد و در افشاند
         
        
            چون به مستي برفت بار دگر
            کس فرستاد و پيش تختش خواند
         
        
            همه بگذار اين نه بس که ملک
            نام او بر زبان اعلي راند
         
        
            بيش از اين در زمانه دولت نيست
            هيچ باقيش در زمانه نماند