آخر اي جان جهان با من جفا تا کي کني
            دست عهد از دامن صحبت رها تا کي کني
         
        
            چون بجز جور و جفاکاري نداري روز و شب
            پس مرا بيغاره مهر و وفا تا کي کني
         
        
            باختم در نرد عشقت اين جهان و آن جهان
            چون همه درباختم با من دغا تا کي کني
         
        
            چون کلاه خواجگي يکباره بنهادم ز سر
            جان من پيراهن صبرم قبا تا کي کني
         
        
            از وفاي انوري چون روي گردانيده اي
            شرم دار از روي او آخر جفا تا کي کني