سر آن داري کامروز مرا شاد کني
            دل مسکين مرا از غمت آزاد کني
         
        
            خانه صبر دلم کز غم تو گشت خراب
            زان لب لعل شکربار خود آباد کني
         
        
            خاک پاي توام و زاتش سوداي مرا
            برزني آب و همه انده بر باد کني
         
        
            آخرت شرم نيايد که همه عمر مرا
            وعده داد دهي و همه بيداد کني
         
        
            شد فراموش مرا راه سلامت ز غمت
            چو شود گر به سلامي دل من شاد کني