طاقت عشق تو زين بيشم نماند
            بيش از اين بي تو سر خويشم نماند
         
        
            راست مي خواهي نخواهم بي تو عمر
            برگ گفتار کمابيشم نماند
         
        
            شد توانگر جانم از تيمار و غم
            زان دل بي صبر درويشم نماند
         
        
            تا گرفتم آشنايي با غمت
            در جهان بيگانه و خويشم نماند
         
        
            چون کنم تدبير کارت چون کنم
            چون دل تدبيرانديشم نماند
         
        
            انوري تا کي از اين کافربچه
            کاعتقاد مذهب و کيشم نماند