شماره ١١٦: طاقت عشق تو زين بيشم نماند

طاقت عشق تو زين بيشم نماند
بيش از اين بي تو سر خويشم نماند
راست مي خواهي نخواهم بي تو عمر
برگ گفتار کمابيشم نماند
شد توانگر جانم از تيمار و غم
زان دل بي صبر درويشم نماند
تا گرفتم آشنايي با غمت
در جهان بيگانه و خويشم نماند
چون کنم تدبير کارت چون کنم
چون دل تدبيرانديشم نماند
انوري تا کي از اين کافربچه
کاعتقاد مذهب و کيشم نماند