در صفت مسجد

اي گرامي بهشت مسجد نام
خلد خاصي ز روح جنت عام
شاه ديوارت، اي عمارت خير
بن و بيخ کنشت کنده و دير
از تو دين را نظام خواهد بود
در تو مهدي امام خواهد بود
نيم شب ديده مؤذن بام
ديده زين سوت صبح و زان سو شام
از ستونهات بيستون سنگي
وز طبقهات آسمان رنگي
به مسافر در اين سراي سرور
منبرت سدره را نموده ز دور
بتو گردون ارادت آورده
در تو گبران شهادت آورده
کرده هر شب ز گنبد نيلي
در هواي تو ماه قنديلي
زير اين قبه هاي خرگاهي
در عرق رفته گاو با ماهي
ز اوج مقصوره تو پيش ملک
اعتراف قصور کرده فلک
از شعاع تو در شب تيره
مسجد بصره را بصر خيره
طور در طورهاي بام تو درج
قاف در کاف گنبدت شده خرج
ماه نو مرغ وقت ساعت تو
جمع کروبيان جماعت تو
دين به پشتي روي ديوارت
کرده اسباب شرک را غارت