شماره ٨٠٠: گواه جبين است بر درد من

گواه جبين است بر درد من
سرشک روان بر رخ زرد من
ببخشاي بر ناله عندليب
الا، اي گل نازپرورد من
که گر هم بدين نوع باشد فراق
به کوي تو آرد صبا گرد من
که ديده ست هرگز چنين آفتي؟
کزو مي برآيد دم سرد من
فغان من از دست جور تو نيست
که از طالع مادر آورد من
من اندر خور بندگي نيستم
وز اندازه بيرون تو در خورد من
تو دردي نداري که دردت مباد
از آن رحمتت نيست بر درد من