شماره ٧٤٣: تنگ نبات چون بود، لب بگشا که هم چنين

تنگ نبات چون بود، لب بگشا که هم چنين
آب حيات چون رود، خيز و بيا که همچنين
هر که بگويدت که تو دل به چه شکل مي بري؟
از سر کوي ناگهان مست بر آکه همچنين
هر که بگويدت که جان چون بود اندرون تن؟
يک نفسي بيا نشين در بر ما که همچنين
هر که بگويدت که گل خنده چگونه مي زند
غنچه شکرين خود بازگشا که همچنين
ور به تو گويم، اي پسر، کت به کنار چون کشم
تنگ ببند بر ميان بند قبا که همچنين
هر که پري طلب کند، چهره خود بدو نماي
هر که ز زلف دم زند، زلف گشا که همچنين
لاف وفا زني، ولي نيست براي نام را
در تو نشاني از وفا، هم به وفا که همچنين
هر که نخواند هيچ گه نامه عشق چون بود
قصه حال خسروش باز نما که همچنين