شماره ٧٢٤: زين خوش پسران و شکل ايشان

زين خوش پسران و شکل ايشان
بيگانه شدم ز جمله خويشان
خوبان همه شهر و يک دل من
بيچاره دلم به دست ايشان
با ما سر راستي ندارند
اين کج کلهان مو پريشان
کشتند به تيغ غمزه ما را
اين سخت دلان سست کيشان
جانا، مگذر نمک فشانان
بر سوختگان و سينه ريشان
اي جمله نيکوان فدايت
ليکن دل و جان من فديشان
گر خون ريزي ز صد چو خسرو
با گرگ چه دم زنند ميشان؟