شماره ٧٢١: روزي که به عالم است شب دان

روزي که به عالم است شب دان
پرسيدن گرم را ز تب دان
ز اشکال زمانه نور هر کار
خورشيد به عقده ذنب دان
لافيدن سفله باشد از مسال
بر جيفه کلاه بر شغب دان
در فاقه بود فروغ تقوي
پيرايه گر چراغ شب دان
بر اشک حريص عارفان را
صد خنده ذخيره زير لب دان
نقب افگن حرص تو ز دينست
مه پرده درنده قصب دان
از خسرو پند تلخ سود است
بپذير و مليله را لعب دان