شماره ٦٩٦: وقتي ازين پيش تر خوشدليي داشتيم

وقتي ازين پيش تر خوشدليي داشتيم
غارت عشقت رسيد، آن همه بگذاشتيم
تخم وفا کاشتيم بر سر راه اميد
هيچ بري چون نداد، کاش نمي کاشتيم!
شاهسوارا، ز خط تا بکشيدي سپه
ز آتش دل در هوا صد علم افراشتيم
دي ز لب پر نمک خنده زدي، وز لبت
هر چه جگر رخنه داشت از نمک انباشتيم
ديده خسرو شده ست خانه نقاش چين
بس که درو از خيال نقش تو بنگاشتيم