شماره ٥٨٦: جانا، بر آستانت روزي که جا بگيرم

جانا، بر آستانت روزي که جا بگيرم
خاک درت به ديده چون توتيا بگيرم
پيش تو روي چون زر مالم به خاک، جانا
وندر دل چو سنگت زين روي جا بگيرم
خورشيد اگر بخواند پيشت برات خوبي
در روزنامه او صد جا خطا بگيرم
باريکي ميانت تا غايتي ست کز وي
تيغم به دست نايد، از هر کجا بگيرم
باريکي ميانت تا غايتي ست کز وي
تيغم به دست نايد، از هر کجا بگيرم
حالم ترا که گويد، پيشت مرا که آرد؟
دست که را ببوسم، پاي که را بگيرم؟
اي کاش پر برآيد بر بازوي نيازم
تا بر پرم به سويت، راه هوا بگيرم
گه دست کين برآري، گه پا به خون فشاري
پيش آيدم به زاري، گر دست و پا بگيرم
شد بنده تو خسرو، گر باورش نداري
او را که تو بگويي بر خود گوا بگيرم