شماره ٤٣٩: چو خواهم با تو حال خود بگويم، جا نمي يابم

چو خواهم با تو حال خود بگويم، جا نمي يابم
وگر پيدا کنم جاي ترا، تنها نمي يابم
به جان و دل ترا جويم، اگر ناگاه پيش آيي
ز شادي دست و پا گم مي کنم خود را نمي يابم
تعالي الله، چه گلزاري ست حسن عالم افروزت
که گل در باغ خوبي چون رخت زيبا نمي يابم
ندارد هيچ پروايي به حال زار مسکينان
کسي را از بتان مثل تو بي پروا نمي يابم
به کويت عاشقان مستند، اما در ره عشقت
بسان خسرو ديوانه شيدا نمي يابم