شماره ٤٣٢: به ياد ديدن روي تو گلزار آرزو دارم

به ياد ديدن روي تو گلزار آرزو دارم
چه جاي گل کز اين سودا به دل خار آرزو دارم
هوس دارم پس از مردن قد سرو روان، يعني
از آن قامت به خاک کويش رفتار آرزو دارم
چنانش دوست مي دارم که دارند آرزو خلقي
اگر دارند از آن راحت من آزار آرزو دارم
چو آزادي ز بند موي او دارد دلم او را
هميشه در خم زلفش گرفتار آرزو دارم
مرا گفتي که اي خسرو، چه داري آرزو از من؟
ميسر نيست، ورنه از تو بسيار آرزو دارم