شماره ٤٢١: خيز که جلوه مي کند چهره دلگشاي گل

خيز که جلوه مي کند چهره دلگشاي گل
عالم بيخودي خوش است خاصه که در هواي گل
نافه گشاي بوستان سکه به نام گل زده
خطبه بلبلان همه نيست مگر ثناي گل
تاج مرصع آورد شاخ ز هر شکوفه اي
تحت زمردين زند بخت به زير پاي گل
ابر دو اسبه مي رود بهر نظاره چمن
سرو پياده مي شود پيش در سراي گل
حيف بود که ماه و گل خوانمت از سر هوس
اي تو به از هزار مه چند بود بقاي گل
مستي ما به بوي تو بهر خدا چه جاي مي
شادي من به روي تو، بي تو جهان چه جاي گل